جـــولـى ـ


تعداد بحث های ایجاد شده: 192
امتیاز بحث های ایجاد شده: 0

تعداد بازدید: 528
امتیاز بحث: 3

بند دوم مرغ سحر
1389/09/03

چرا هيچ کس دوست ندارد بند دوم مرغ سحر را بخواند؟


مرغ سحرنيازي به معرفي ندارد. سروده اي از محمدتقي بهار در دوران مشروطه که پس از آغاز حکومت رضا شاه به صورت ترانه اجرا شد. آهنگ اين اثر، از مرتضي ني داوود، فوق العاده زيباست. آهنگ باو جود گيرايي زير و بالاي چنداني ندارد بنابراين حتي کساني که با خوانندگي آشنايي ندارند مي توانند آن را به راحتي بخوانند. اکثر خوانندگان نامي نيز اجرايي از مرغ سحر را به نام خود ثبت کرده اند که مي توان به ملوک ضرابي، قمرالملوک وزيري، نادر گلچين، هنگامه اخوان، محمدرضا شجريان و نيز اجراهاي متفاوتي از فرهاد، هماي و محسن نامجو اشاره کرد
:آنچه تا کنون به عنوان مرغ سحر شنيده ايم عبارت است از بند اول اين شعر
مرغ سحر ناله سرکن، داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار اين قفس را بَر شِکَنُ و زير و زِبَر کن
بلبل پَر بسته ز کنج قفس درآ، نغمه? آزادي نوع بشر سرا
وَز نفسي عرصه? اين خاک تيره را. پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صياد آشيانم داده بر باد
اي خدا، اي فـلک، اي طبيعت، شام تاريک ما را سحر کن
نوبهار است، گل به بار است، ابر چشمم، ژاله‌بار است
اين قفس، چون دلم، تنگ و تار است
شعله فکن در قفس اي آه آتشين
دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نِگَه‌ اي تازه گل از اين، بيشتر کن
مرغ بيدل شرح هجران مختصر? مختصر کن

اماشايد خيلي ها ندانند که اين فقط نيمي از مرغ سحر استو اين شعر بند دومي دارد که تقريبا هيچ خواننده اي تمايلي به خواندن آن ندارد
:بند دوم مي گويد
عمر حقيقت به سر شد، عهد و وفا بي اثر شد
ناله عاشق، ناز معشوق، هر دو دروغ و بي ثمر شد
راستي و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگي از ميانه شد
از پي دزدي، وطن و دين بهانه شد
ديده تر کن
جور مالک، ظلم ارباب، زارع از غم گشته بي تاب
ساغر اغنيا پر مي‌ناب، جام ما پر ز خون جگر شد
اي دل تنگ ناله سر کن، از مساوات صرف نظر کن
ساقي گلچهره بده آب آتشين، پرده? دلکش بزن اي يار دلنشين
ناله بر آر از قفس اي بلبل حزين
کز غم تو، سينه من، پر شرر شد، پر شرر شد

اما چرا کسي اين بند را دوست ندارد؟
بند اول شعري انقلابي استکه به دستگاه ظلم مي تازد، از زنداني و در قفس بودن آزادي خواهان گله مي کند، آرزوي پايان شب تار ملت را دارد و مردم را به قيام و انقلاب جهت پايان دادن به ظلم و شکستن قفس فرا مي خواند

اما بند دوم شعري اجتماعي است شاعر در اين بند از رواج دروغ، منسوخ شدن حقيقت طلبي، از بين رفتن عشق واقعي ميان عاشق و معشوق و گم شدن مهر و محبت و شرافت گله مي کند و از کساني مي نالد که وطن و دين را بهانه اي براي دزدي کرده اند. اينان چه کساني هستند؟ تنها حاکمان يا تمامي مردم؟ فضاي حاکم بر اين بخش از شعر به مورد دوم اشاره دارد. همچنين زماني که شعر از جور مالک و ارباب شکايت مي کند اغنيا را به عنوان طبقه اي از جامعه به باد نقد مي گيرد نه به عنوان بخشي از وابستگان دولت
در بند اول پيشنهاد شعله فکندن در قفس که همانا براندازي حکومت ظالم است مطرح مي شود اما در مورد بند دوم شاعر هيچ راه حلي نمي يابد و در نهايت بلبل را فقط به بر آوردن ناله هاي حزين از دورن اين قفس خود ساخته فرا مي خواند

مردم ما هميشه دوست داشته اند که ريشه مشکلات را در حکومت بشناسند و خود را از هر گونه اشکالي مبرا بدانند از اين روي خوانندگان همان بخشي از مرغ سحر را خوانده اند و مي خوانند که مورد پسند عامه مردم است. جالب اين جاست که برخي بي توجهي به بند دوم را به دليل سياسي بودن آن دانسته اند که چنين ديدگاهي موجب شگفتي است.
ما تا به حال بارها به دستور بند اول عمل کرده ايم و قفس را آتش زده ايم اما پس از فرو نشستن شعله خود را در قفسي جديد يافته ايم. اي کاش يک بار هم که شده بند دوم را بخوانيم و همت کنيم بر اساس آن ارزش هاي انساني را در جامعه ايراني احيا نماييم

نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
تاکنون نظری ارسال نگردیده است
  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM