آبجي خانم خواهر بزرگ ماهرخ با كسي نمي ساخت ، زشت بود در عوض
ماهرخ مردم دار و تو دل برو و زيبا بود آبجي خانم آدمي به ظاهر مذهبي بود محرم و
صفر محل جولان او بود در هيچ روضه ي نبود كه او در بالاي مجلس نباشد مجلس گرم كن
روضه خوان ها بود ماهرخ كه پانزده سالش مي شود مي رود به خدمت كاري خانه ي ارباب در
آن جا با عباس نوكر خانه ي ارباب آشنا مي شود و عباس مي آيد به خواستگاري او ، بساط
عروسي بر پا مي شود و ننه حسن همسايه ي آبجي خانم ميان دار عروسي است دنبك دستش
گرفته مي خواند همان شب آبجي خانم از حسادت خود را به آب انبار مي اندازد و خودكشي
مي كند و مي ميرد
آبجي خانم در حقيقت اسم مستعار مظفرالدين شاه قاجاردر ميان توده ي
مردم آن زمان ايران است
مرحوم دهخدا در امثال و حکم در همين مورد نوشته است پس از
کشته شدن ناصرالدين شاه کار نان و گوشت و ساير خوردني ها در شهر نسبت به سابق بد
بود و ورود مظفر الدين شاه به تهران دير مي کشيد مردمان در برابر شکايت از گراني
چيزها يکديگر را با نويد با جمله «شاه مي آيد شهر ، کارها خوب مي شود» دلخوش مي
داشتند سپس که شاه به پايتخت رسيد و کار گراني و بدي ارزاق بر همان حال باقي ماند
اوضاع به قدري بد شد که مردم آرزوي بازگشت دوران قبل را داشتند که در نهايت همين
نارضايتي ها به نهضت مشروطه ختم شد
آن اوضاع و احوال باعث شد تا مظفرالدين شاه بين مردم به
«آبجي مظفر» ملقب شود ( توضيح اين که پادشاهان قاجار به دليل اين که سر سلسله آن ها
آقا محمدخان در کودکي توسط دربار زنديه از مردانگي ساقط شده بود بر صفت مردي تاکيد
زيادي داشتند و نهايت تلاششان را مي کردند تا خود را مرداني قوي نشان بدهند به همين
دليل سبيل هاي بلند مي گذاشتند و تلاش زيادي را براي گسترش حرمسراي شاهي بکار مي
بردند. در اين بين زير سوال بردن مردانگي آن ها با آبجي خطاب کردنشان تقريبن
بزرگترين توهين برايشان محسوب مي شد )*
در تهران ترانه هايي در تمسخر شاه و اوضاع کشور ساخته مي
شد يکي از آن ترانه ها که ثبت شده توسط يکي از کنيزان سياه به نام «دده قدم شاد
باجي» که سردسته گروهي مطرب بود سروده شده بود به اين مضمون:
آبجي مظفر چرا نون گرونه
آبجي مظفر چرا گوشت گرونه
آبجي مظفر اومده
بلگ چغندر اومده
دو دور، دو دور ، دور شو ببين
امير بهادرشو ببين
چادر و چاقچورش کنين
از شهر بيرونش کنين
پس با اين حساب آبجي خانم مظفر الدين شاه قاجار است