عسل میناوند


تعداد بحث های ایجاد شده: 61
امتیاز بحث های ایجاد شده: 154

تعداد بازدید: 586
امتیاز بحث: 2

آبجي خانم
1389/08/27

داستان آبجي خانم عنوان و شخصيت اصلي يكي از از داستان هاي رئاليستي ( رئاليستي انتقادي)  صادق هدايت و قصه دختري است كه به سبب زشت بودنش هرگز موفق نمي شود خواستگار پيدا كند و سرانجام دست به خودكشي مي زند. آبجي خانم دختري است،  بلند بالا و لاغر و گندم گون و با لب هاي كلفت و موهاي مشكي و در كل زشت. بر عكس خواهر كوچك او. ماهرخ ، دختري است با قدي كوتاه ، سفيد ، بيني كوچك ، چشماني گيرا و خوشرو همين موضوع باعث مي شود كه براي ماهرخ به زودي خواستگار بيايد و آبجي خانم خجالت زده و افسرده مورد طعن و سرزنش مادر و اطرافيان خود قرار گيرد. داستان در يك فضاي بسته و فقيرانه كه از نظر هدايت تمام بدبختي ها از آن سرچشمه مي گيرد اتفاق مي افتد: “ پدرخانواده بناست عباس نامزد ماهرخ، از طبقه پايين اجتماع است و جهيزيه ماهرخ كه كلفتي يك خانواده را مي كند يك سماور قديمي است با يك چارقد و يك تنبان. ”

مرگ انسان كه در آثار هدايت مطرح مي شود مقوله ايست هم سنتي و هم مدرن. درتفكر عرفاني ايران مرگ رستگاري است، نجات از تنگناهاست و محدوديت هاي زندگي اين جهاني و بازگشت به اصل خويش. از ديد هدايت نيز مرگ تنها مفري است در مقابل زندگي با تمام تكرارها:قيافه او يك حالت روحاني داشت او ازتمام “ پليدي ها... رهايي يافته بود و... ”
بسياري از منتقدان بر اين عقيده هستند كه خصلت زن ستيزي در نوشته هاي هدايت مثل آبجي خانم، زني كه مردش راگم كرد به وضوح ديده مي شود. اما واقعيت امر اين گونه نيست. هدايت در آثارش با هنرمندي تمام خواسته است كه اين ديدگاه هاي زن ستيزي و مردسالار را زير سوال ببرد. هدايت نسبت به زن ديدي رمانتيك دارد و خواسته است تا با طنز اين ديدگاه منفي را به ريشخند بگيرد.
طنز در دست هدايت سلاح انتقام است. طنزش چنان تلخ و گزنده است كه رنگي از نيست انگاري مي گيرد. طنز دشنام گونه هدايت فوران خشم فرو خورده اي است عليه جامعه اي كه ستم را بر مي تابد و براي خود بهانه هاي واهي مي تراشد.



آبجي خانم خواهر بزرگ ماهرخ بود،ولي هر کس که سابقه نداشت و آنها را ميديد ممکن نبود باور کند که با هم خواهر هستند.آبجي خانم بلند بالا،لاغر،گندمگون،لبهاي کلفت،موهاي مشکي داشت و رويهم رفته زشت بود .در صورتي که ماهرخ کوتاه،سفيد،بيني کوچک،موهاي خرمايي و چشمهايش گيرنده بود و هر وقت مي خنديد روي لپهاي او چال ميافتاد . از حيث رفتار و روش هم انها با هم خيلي فرق داشتند .آبجي خانم از بچگي ايرادي،جنگره و با مردم نمي ساخت ،حتي با مادرش دو ماه سه ماه قهر مي کرد بر عکس خواهرش که مردم دار،تو دل برو،خوشخو و خنده رو بود،ننه حسن همسايه شان اسم او را «خانم سوگلي» گذاشته بود.

مادر و پدرش هم بيشتر ماهرخ را دوست داشتند که ته تغاري و عزيز نازنين بود.از همان بچگي آبجي خانم را مادرش ميزد و با او مي پيچيد ولي ظاهرا رو به روي مردم روبروي همسايه ها براي او غصه خوري مي کرد ،دست رو دستش ميزد و مي گفت:«اين بدبختي را چه بکنم هان؟ دختر به اين زشتي را کي ميگيرد ؟ميترسم اخر بيخ گيسم بماند!يک دختري که نه مال دارد ،نه جمال دارد و نه کمال .کدام بيچاره است که او را بگيرد؟» از بسکه از اينجور حرفها جلو آبجي خانم زده بودند او هم بکلي نا اميد شده بود و از شوهر کردن چشم پوشيده بود.بيشتر اوقات خود را به نماز و طاعت مي پرداخت،اصلا قيد شوهر کردن را زده بود يعني شوهر هم برايش پيدا نشده بود.يکدفعه هم خواستند او را بدهند به کلب حسين شاگرد نجار،کلب حسين او را نخواست.ولي آبجي خانم هر جا مي نشست مي گفت :« شوهر برايم پيدا شد ولي خودم نخواستم،پوه،شوهر هاي امروز همه عرقخور و هرزه براي لاي جرز خوبند!من هيچوقت شوهر نخواهم کرد»

ظاهرا از اين حرفها ميزد ، ولي پيدا بود که در ته دل کلب حسين را دوست داشت و خيلي مايل بود شوهر بکند.اما چون از پنجسالگي شنيده بود که زشت است و کسي او را نمي گيرد،از آنجايي که از خوشيهاي اين دنيا خودش را بي بهره مي دانست ميخواست بزور نماز و طاعت اقلا مال دنيا ديگر را در يابد.از اين رو براي خودش دلداري پيدا کرده بود.آري اين دنياي دو روزه چه افسوسي دارد اگر از خوشي هاي آن بر خوردار نشود؟ئنياي جاوداني و هميشگي مال او خواهد بود.همه مردمان خوشگل هم چنين خواهرش و همه ،آرزوي او را خواهند کرد.وقتي ماه محرم و صفر مي آمد هنگام جولان و خودنمايي آبجي خانم ميرسيد.در هيچ روضه خواني نبود که او در بالاي مجلس نباشد.در تعزيه ها از يک ساعت پيش از ظهر براي خودش جا مي گرفت ،همه روضه خوانها او را ميشناختند و خيلي مايل ب


نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
ريحانه جيگر... (1389/08/28 22:42:49)
واااي داستان عبرت آموزي بود...ممنون


عسل میناوند (1389/08/27 10:18:5)

آبجي خانم / مظفرالدين شاه كه مسجد شاه را مي سازد نمادي از كساني است كه نمي خواهند دبستان جاي مكتب را بگيرد براي همين است كه آبجي خانم همه اش در پاي منبر است

به هرحال مملكت ماعجيب ترين مملكت دنياست كه مبارزه با دانستن جزو عادت هايش شده است

آبجي خانم داستان پيروزي دنياي مدرن بر دنياي سنتي است نه خودكشي يك خواهر زشت ! .

ياد بعضي نفرات/ روشنم مي دارد/ اعتصام يوسف/ حسن رشديه/ قوتم مي بخشد/ ره مي اندازد و اجاق كهن سرد سرايم/ گرم مي آيد از گرمي عالي دمشان/ نام بعضي نفرات/ رزق روحم شده است/ وقت هر دلتنگي/ سويشان دارم دست/ جرأتم مي بخشد/ روشنم مي دارد

نيما يوشيج



عسل میناوند (1389/08/27 10:16:27)
ماهرخ داستان ما ماهرخ گوهرشناس دختر حاجي ميرزاجعفر درسال ????قمري به دنيا آمد او درسال ????قمري مدرسه دخترانه " ترقي بنات " را در خيابان ظهير الاسلام بنياد گذارد كه اولين دبستان دخترانه ايران است در انقلاب مشروطيت يکي ازاعضاي فعال انجمني بود که در آن زنان هم قسم شده بودند که براي احقاق حقوق زنان تلاش ورزند و دراين را ه حتا جان خود را فدا کنند اين گروه اززنان تظاهرات هاي گوناگون شرکت مي جستند در تظاهراتي که برعليه استفاده ازکالاهاي خارجي و به منظور اعتراض برعليه قرارداد ???? که ايران را به طور رسمي تحت نفوذ انگلستان وروسيه قرارمي داد انجام گرفته بود اين گروه از زنان و نيز ماهرخ گوهرشناس نقش فعالي داشتند حرکت و فعاليت اين انجمن زنانه در نهايت سبب شد که مجلس از تسليم در برابر خواسته هاي بريتانيا دست بردارد ماهرخ با ديگر هم پيمانان خود به هرطريق ممکن برعليه استفاده از کالاهاي بيگانه فعاليت مي کرد
ماهرخ هم چنان عضو انجمن "مخدارت وطن " بود که درسال ????قمري توسط شصت تن از زنان در تهران تاسيس شده بود او بعد ازسال ها تلاش و مقابله با مخالفت خواني هاي همسرش و مقاومت در برابر نيروهاي بازدارنده در جامعه بالاخره درسن هفتادسالگي درسال ????خورشيدي درگذشت


عسل میناوند (1389/08/27 10:15:1)

آبجي خانم خواهر بزرگ ماهرخ با كسي نمي ساخت ، زشت بود در عوض
ماهرخ مردم دار و تو دل برو و زيبا بود آبجي خانم آدمي به ظاهر مذهبي بود محرم و
صفر محل جولان او بود در هيچ روضه ي نبود كه او در بالاي مجلس نباشد مجلس گرم كن
روضه خوان ها بود ماهرخ كه پانزده سالش مي شود مي رود به خدمت كاري خانه ي ارباب در
آن جا با عباس نوكر خانه ي ارباب آشنا مي شود و عباس مي آيد به خواستگاري او ، بساط
عروسي بر پا مي شود و ننه حسن همسايه ي آبجي خانم ميان دار عروسي است دنبك دستش
گرفته مي خواند همان شب آبجي خانم از حسادت خود را به آب انبار مي اندازد و خودكشي
مي كند و مي ميرد


آبجي خانم در حقيقت اسم مستعار مظفرالدين شاه قاجاردر ميان توده ي
مردم آن زمان ايران است


مرحوم دهخدا در امثال و حکم در همين مورد نوشته است پس از
کشته شدن ناصرالدين شاه کار نان و گوشت و ساير خوردني ها در شهر نسبت به سابق بد
بود و ورود مظفر الدين شاه به تهران دير مي کشيد مردمان در برابر شکايت از گراني
چيزها يکديگر را با نويد با جمله «شاه مي آيد شهر ، کارها خوب مي شود» دلخوش مي
داشتند سپس که شاه به پايتخت رسيد و کار گراني و بدي ارزاق بر همان حال باقي ماند
اوضاع به قدري بد شد که مردم آرزوي بازگشت دوران قبل را داشتند که در نهايت همين
نارضايتي ها به نهضت مشروطه ختم شد


آن اوضاع و احوال باعث شد تا مظفرالدين شاه بين مردم به
«آبجي مظفر» ملقب شود ( توضيح اين که پادشاهان قاجار به دليل اين که سر سلسله آن ها
آقا محمدخان در کودکي توسط دربار زنديه از مردانگي ساقط شده بود بر صفت مردي تاکيد
زيادي داشتند و نهايت تلاششان را مي کردند تا خود را مرداني قوي نشان بدهند به همين
دليل سبيل هاي بلند مي گذاشتند و تلاش زيادي را براي گسترش حرمسراي شاهي بکار مي
بردند. در اين بين زير سوال بردن مردانگي آن ها با آبجي خطاب کردنشان تقريبن
بزرگترين توهين برايشان محسوب مي شد )*


در تهران ترانه هايي در تمسخر شاه و اوضاع کشور ساخته مي
شد يکي از آن ترانه ها که ثبت شده توسط يکي از کنيزان سياه به نام «دده قدم شاد
باجي» که سردسته گروهي مطرب بود سروده شده بود به اين مضمون:


آبجي مظفر چرا نون گرونه


آبجي مظفر چرا گوشت گرونه


آبجي مظفر اومده


بلگ چغندر اومده


دو دور، دو دور ، دور شو ببين


امير بهادرشو ببين


چادر و چاقچورش کنين


از شهر بيرونش کنين


پس با اين حساب آبجي خانم مظفر الدين شاه قاجار است





 1  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM