ياد دكتر شريعتى
نه هيچ گردم از قفا، نه هيچ در برابرم
در اين سفر پگاهتر سوار شد برادرم
چه غربتى است باديه، سحور غم برآمده
تو خفته، كاروان شده، سپيدهدم برآمده
چه غربتى است باديه سحر به سايه تاخته
كرانه غرق خون شده، سپيده خنجر آخته
چه غربتى است باديه، تو خفته، كاروان شده
برادران همسفر پگاهتر روان شده
چه غربتى است باديه سپيده بىبرادرم
نه هيچ گردم از قفا، نه هيچ در برابرم
هلا بريد بحر و بر، ركيب چار راحله!
رسول هفت باديه، امير هشت قافله!
هلا نمود بىنما، هلا سراب در عطش!
هلا صهيب در صفا، هلا بلال در حبش!
هلا تو را به جستوجو اگر عجم، اگر عرب
هر آن دويده كوبهكو هر آن پى تو در طلب
ز حربيان مرجئه، ز جبريان مصطبه
حراميان قرمطى، حروريان قرطبه
برادرم، برادرم، رسول من بريد تو
عميد تو امام من، مراد من مريد تو
همان به نابرادرى شكسته نخستمان
بلاكش الست تو به وعده درستمان
همان سفينه ساخته، بر آبِ نيلگون زده
به شوق تيه از هِرَم عصا به نيلِ خون زده
همان به دلو دشمنى به چاه گرگ در شده
همان چو صيد كشتنى ز چاه گرگ بر شده
همان صليب خويشتن كشيده تا مناى خود
همان دويده با پدر، پسر به كربلاى خود
همان، همانكه در هِرَم كشيده سنگپشتهها
ز خود كشيده هر زمان چه پشتهها ز كشتهها
همانكه قرنها دوان بهپاى زخم بر زمين
همانكه در قصور جم! همانكه در حصار چين
همانكه مانده بر زمين هواى آشيانه را
همانكه خوانده در زمان قضاى تازيانه را
همان، همانكه قسم را گمان سهم مىكند
همانكه زجر و زخم را ز ضجّه فهم مىكند
همان، همان، برادرم كه رود شد روانه شد
در اين سفر پگاهتر نشست و بر كرانه شد
همان سوار اولين كه جمره را به سنگ زد
همان كه رودخانه را به خون تازه رنگ زد
همان چراغ نور خون، همان اگر شب آمدى
همان معلم شهيد اگر به مكتب آمدى
هلا نسيم تندسير اگر به گشت مىروى!
هلا بلند آفتاب اگر به دشت مىروى!
امير گردبادها اگر سوار مىشوى
سفير ذوق و يادها اگر به كار مىشوى
براى دشتها بگو چكامه تر مرا
به گوش بوتهها بخوان غم برادر مرا
به گوش قمريان بگو، براى سارها بخوان
بگو و بارها بگو، بخوان و بارها بخوان
نه هيچ گَردَم از قفا، نه هيچ در برابرم
در اين سفر پگاهتر سوار شد برادرم
در اين سفر سوار شد برادرم پگاهتر
به هر كه مىرود، بگو پگاهتر بگاهتر