ahura persia


تعداد بحث های ایجاد شده: 213
امتیاز بحث های ایجاد شده: 164

تعداد بازدید: 528
امتیاز بحث: 0

ايران(زندگي کورش کبير)
1387/03/13

همه چيز در مورد ايران هر چي داري بذار

نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
ahura persia (1387/03/21 1:11:54)
دوران خردسالي کورش را هاله اي از افسانه ها در برگرفته است. افسانه هايي که گاه چندان سر به ناسازگاري برآورده اند که تحقيق در راستي و ناراستي جزئيات آنها ناممکن مي نمايد. ليکن خوشبختانه در کليات ، ناهمگوني روايات بدين مقدار نيست. تقريباً تمامي اين افسانه ها تصوير مشابهي از آغاز زندگي کورش ارائه مي دهند ، تصويري که استياگ ( آژي دهاک ) ، پادشاه قوم ماد و نياي مادري او را در مقام نخستين دشمنش قرار داده است. استياگ - سلطان مغرور، قدرت پرست و صد البته ستمکار ماد - آنچنان دل در قدرت و ثروت خويش بسته است که به هيچ وجه حاضر نيست حتي فکر از دست دادنشان را از سر بگذراند. از اين روي هيچ چيز استياگ را به اندازه ي دخترش ماندانا نمي هراساند. اين انديشه که روزي ممکن است ماندانا صاحب فرزندي شود که آهنگ تاج و تخت او کند ، استياگ را برآن مي دارد که دخترش را به همسري کمبوجيه ي پارسي – که از جانب او بر انزان حکم مي راند - درآورد. مردم ماد همواره پارسيان را به ديده ي تحقير نگريسته اند و چنين نگرشي استياگ را مطمئن مي ساخت که فرزند ماندانا، به واسطه ي پارسي بودنش، هرگز به چنان مقام و موقعيتي نخواهد رسيد که در انديشه ي تسخير سلطنت برآيد و تهديدي متوجه تاج و تختش کند. ولي اين اطمينان چندان دوام نمي آورد. درست در همان روزي که فرزند ماندانا ديده مي گشايد، استياگ را وحشت يک کابوس متلاطم مي سازد. او در خواب، ماندانا را مي بيند که به جاي فرزند بوته ي تاکي زاييده است که شاخ و برگهايش سرتاسر خاک آسيا را مي پوشاند. معبرين درباري در تعبير اين خواب مي گويند کودکي که ماندانا زاييده است امپراتوري ماد را نابود خواهد کرد، بر سراسر آسيا مسلط گشته و قوم ماد را به بندگي خواهد کشاند. وحشت استياگ دوچندان مي شود. بچه را از ماندانا مي ستاند و به يکي از نزديکان خود به نام هارپاگ مي دهد. بنا به آنچه هرودوت نقل کرده است، استياگ به هارپاگ دستور مي دهد که بچه را به خانه ي خود ببرد و سر به نيست کند. کورش کودک را براي کشتن زينت مي کنند و تحويل هارپاگ مي دهند اما از آنجا که هارپاگ نمي دانست چگونه از پس اين مأموريت ناخواسته برآيد، چوپاني به نام ميتراداتس ( مهرداد ) را فراخوانده، با هزار تهديد و ترعيب، اين وظيفه ي شوم را به او محول مي کند. هارپاگ به او مي گويد شاه دستور داده اين بچه را به بياباني که حيوانات درنده زياد داشته باشد ببري و درآنجا رها کني؛ در غير اين صورت خودت به فجيع ترين وضع کشته خواهي شد. چوپان بي نوا، ناچار بچه را برمي دارد و روانه ي خانه اش مي شود در حالي که مي داند هيچ راهي براي نجات اين کودک ندارد و جاسوسان هارپاگ روز و شب مراقبش خواهند بود تا زماني که بچه را بکشد. اما از طالع مسعود کورش زن ميتراداتس در غياب او پسري مي زايد که مرده به دنيا مي آيد و هنگامي که ميتراداتس به خانه مي رسد و ماجرا را براي زنش باز مي گويد، زن و شوهر که هر دو دل به مهر اين کودک زيبا بسته بودند، تصميم مي گيرند کورش را به جاي فرزند خود بزرگ کنند. ميتراداتس لباسهاي کورش را به تن کودک مرده ي خود مي کند و او را ، بدانسان که هارپاگ دستور داده بود، در بيابان رها مي کند. کورش کبير تا ده سالگي در دامن مادرخوانده ي خود پرورش مي يابد. هرودوت دوران کودکي او را اينچنين وصف مي کند : « او کودکي بود زبر و زرنگ و باهوش،‌ و هر وقت سؤالي از او مي کردند با فراست و حضور ذهن کامل فوراً جواب مي داد. در او نيز همچون همه ي کودکاني که به سرعت رشد مي کنند و با اين وصف احساس مي شود که کم سن هستند حالتي از بچگي درک مي شد که با وجود هوش و ذکاوت غير عادي او از کمي سن و سالش حکايت مي کرد. بر اين مبنا در طرز صحبت کورش نه تنها نشاني از خودبيني و کبر و غرور ديده نمي شد بلکه کلامش حاکي از نوعي سادگي و بي آلايشي و مهر و محبت بود. بدين جهت همه بيشتر دوست داشتند او را در صحبت و در گفتگو ببينند تا در سکوت و خاموشي. از وقتي که با گذشت زمان کم کم قد کشيد و به سن بلوغ نزديک شد در صحبت بيشتر رعايت اختصار مي کرد،‌ و به لحني آرامتر و موقرتر حرف مي زد. کم کم چندان محجوب و مؤدب شد که وقتي خويشتن را در حضور اشخاص بزرگسالتر از خود مي يافت سرخ مي شد و آن جوش و خروشي که بچه ها را وا مي دارد تا به پر و پاي همه بپيچند و بگزند در او آن حدت و شدت خود را از دست مي داد. از آنجا که اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بيشتر مهرباني از خود نشان مي داد. در واقع به هنگام تمرين هاي ورزشي، از قبيل سوارکاري و تيراندازي و غيره، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت مي کنند، او براي آنکه رقيبان خود را ناراحت و عصبي نکند آن مسابقه هايي را انتخاب نمي کرد که مي دانست در آنها از ايشان قوي تر است و حتماً برنده خواهد شد، بلکه آن تمر


ahura persia (1387/03/21 1:7:59)
داريوش بزرگ " من دوست دوستان خود بوده ام . من بهترين سوارکار - ماهرترين تير انداز و پادشاه شکارگر بودم " داريوش بزرگ داريوش بزرگ را ميتوان به جرات يکي از نوابغ هوشمند و شايسته براي قدرت و شاهنشاهي آسيا ناميد . در اينجا بر اين هستيم تا گوشه اي از کارهاي شگفت انگيز اين فرزند پاک ايران و شاهنشاه 28 کشور آسيا را بررسي کنيم و همچنين با انديشه هاي اهورايي اين ابر مرد وطن پرست تاريخ ايران و جهان که بدون ترديد وي ادامه دهنده راه کورش بزرگ بوده است آشنايي بيشتري داشته باشيم . وي در سال 522 پيش از ميلاد بر اريکه شاهنشاهي آسيا نشست و در سال 486 پيش از ميلاد چشم از جهان فرو بست و ايراني را براي ما به ارث گذاشت که درجهان بي سابقه بود . پس از وي خشيارشا بزرگ بر اريکه شاهنشاهي 28 کشور آسيايي نشست و راه پدر بزرگوار خود را ادامه داد . داريوش پور( پسر) گشتاسب - پور ارشام - پور آريارمن - پور چيش پش بود که نياکانش در سه نسل به کورش بزرگ بازمي گشت. وي يکي از سرداران نامي ارتش کامبوجيه فرزند کورش بزرگ بود . پس از درگذشت کمبوجيه داريوش بزرگ بر ضد برياي دروغين که خود را فرزند کورش معرفي کرده بود قيام کرد و سلطنت را از وي بازستاند . داريوش با همکاري 6 سردار برجسته از ارتش کمبوجيه که نامشان : وينددفرنه، اوتن، گائوبرووه، ويدرنه، بغ بوخش و اردومنش بود بر ضد شاه دروغين قيام کردند و وي را از مقام شاهي برکنار و مجازات کردند . سپس يکي از 7 تن سردار ايراني در طي مسابقه اي در ميدان اصلي شهر به مقام پادشاهي رسيد و او کسي نبود جز داريوش بزرگ . به گفته هرودوت 3 سال نخست سلطنت وي براي سرکوب شورشيان و برقراري ايران يکپارچه صرف شد . يکي از مهم ترين اقدامات داريوش بزرگ قراردادن مصر به عنوان يکي از ولايات ايران بود. اين اقدام برابر با 4 ژوئيه سال 489 پيش از ميلاد صورت گرفت. وي قلمرو امپراتوري ايران را به 30 ايالت تقسيم کرد و هر ايالت را ساتراپي (واژه اي مادي است) ناميد و دستور داد که با تاسيس پستخانه ارتباط مردم اين ايالتها با هم تامين شود و داد و ستد با پول انجام شود (سكه هايي که ضرب کرده بود). مصر يكي از ساتراپي هاي ايران آن زمان بود که داريوش توجه خاصي به آن داشت. نظم دادن انساني به ماليات هاي کشوري يکي ديگر از مهم ترين اقدامات داريوش بزرگ است. به گفته پلوتارخ مورخ نامي سالهاي 46 تا 120 پس از ميلاد همه ساله از کشورهاي مختلف هدايايي به دربار شاهنشاهي ايران مي آوردند تا اينکه داريوش مقدار ماليات را براي هر ايالت معين کرد. سپس ماموراني را فرستاد به ايالتهاي امپراتوري تا ببينند چه مقدارمردم توانايي پرداخت ماليات را دارند؟ آيا مبلغ تعيين شده فشاري را بر مردم تحميل نمي کند؟ سپس ماموران يه حضور شاهنشاه آمدند گفتند همه قادر هستند اين مبلغ را بپردازند. با اين حال داريوش بزرگ دستور داد همان مقدار را هم نصف کنند. که درباريان علت را پرسيدند. وي پاسخ داد ممکن است شهربانان هم براي خود مبلغي از مردم به صورت غير قانوني دريافت کنند پس بايد اين را در نظر گرفت. ساخت راهي شاهي با زيرسازي اصولي و مستحکم به طول 2700 کيلومتر يکي از شگفت انگيز ترين کارهاي وي در 2500 سال پيش به حساب مي آيد. اين راه از شوش به سارد در نزديکي مدينترانه بود. زيرسازي مستحکم اين راه که بسيار شبيه به آسفالتهاي امروزي است از نبوغ امپراتوري داريوش بزرگ و برگزيدن اصولي ترين شيوه حکومتي و راه سازي به حساب مي آيد. ماريژان موله اولين راه شوسه و زير سازي شده در جهان را به داريوش نسبت داده است . آباد سازي مصر از ديگر اقدامات وي بود. مصر به مدت 121 سال يکي از ايالتهاي ايران به حساب مي آمد که داريوش آنرا سامان و گسترش داده بود. داريوش نگاهي مثبت به مصرکهن داشت و در نوسازي آنجا تلاشي بسيار کرد. وي هيچگاه معابد آنان را ويران نکرد و به آنان آزادي در گزينش دين داد. وي در مراسم عزاي ملي مصريان ( آپيس ) شرکت کرد و هزينه هنگفتي را براي اجراي ان مراسم تعيين نمود. سپس به نزد معابد آنان رفت و به خداي مصريان احترام گذاشت و معبد خداي بزرگ مصر ( آمون ) را به کلي بازسازي کرد. داريوش مدرسه طب مصر را که مدتها بسته بود و استادانش از کار بيکار شده بودن را دوباره گشود و "اودجاهور" را مامور رسيدگي به آنجا کرد. سپس استادان و افراد برجسته علمي جهان را به آنجا دعوت کرد تا در آنجا يک مرکز بين المللي طب راه اندازي کند. اودجاهور در نوشته اي که از خود بر جاي گذاشته گفته است : شاهنشاه داريوش فرمان داد که همه چيز خوب به دانش آموزان و استادان داده شود تا پيشيه و کارداني خود را گسترش دهند. شاهنشاه اين کار را کرد زيرا فضيلت علم و دانش را ميشناخت. روش برجسته مديريت و فرهنگ ايراني داريوش بزرگ سه قرن در مصر باقي بود. کارول نوشته


ahura persia (1387/03/21 0:58:53)
اينها سخناني از نادرشاه افشار قهرمان ملي ايران است: تمام وجودم را براي سرفرازي ميهن بخشيدم به اين اميد که افتخاري ابدي براي کشورم کسب کنم . بايد راهي جست در تاريکي شبهاي عصيان زده سرزمينم، هميشه به دنبال نوري بودم، نوري براي رهايي سرزمينم از چنگال اجنبيان ، چه بلاي دهشتناکي است که ببيني همه جان و مال و ناموست در اختيار اجنبي قرار گرفته و دستانت بسته است نمي تواني کاري کني اما همه وجودت براي رهايي در تکاپوست تو مي تواني؛ اين تنها نيروي است که از اعماق و جودت فرياد مي زند تو مي تواني جراحت ها را التيام بخشي و اينگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به اميد سرفرازي ملتي بزرگ . از دشمن بزرگ نبايد ترسيد اما بايد از صوفي منشي جوانان واهمه داشت . جواني که از آرمانهاي بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نيست بلکه باري به دوش هموطنانش است. اگر جانبازي جوانان ايران نباشد نيروي دهها نادر هم به جاي نخواهد رسيد . خردمندان و دانشمندان سرزمينم ، آزادي اراضي کشور با سپاه من و تربيت نسلهاي آينده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهي بخشد ديگر نيازي به شمشير نادرها نخواهد بود . وقتي پا در رکاب اسب مي نهي بر بال تاريخ سوار شده اي شمشير و عمل تو ماندگار مي شود چون هزاران فرزند به دنيا نيامده اين سرزمين آزادي اشان را از بازوان و انديشه ما مي خواهند . پس با عمل خود مي آموزانيم که پدرانشان نسبت به آينده آنان بي تفاوت نبوده اند. و آنان خواهند آموخت آزادي اشان را به هيچ قيمت و بهايي نفروشند . شاهنامه فردوسي خردمند ، راهنماي من در طول زندگي بوده است . کمربند سلطنت ، نشان نوکري براي سرزمينم است نادرها بسيار آمده اند و باز خواهند آمد اما ايران و ايراني بايد هميشه در بزرگي و سروري باشد اين آرزوي همه عمرم بوده است . هنگامي که برخواستم از ايران ويرانه اي ساخته بودند و از مردم کشورم بردگاني زبون ، سپاه من نشان بزرگي و رشادت ايرانيان در طول تاريخ بوده است سپاهي که تنها به دنبال حفظ کشور و امنيت آن است . لحظه پيروزي براي من از آن جهت شيرين است که پيران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببينم . براي اراضي کشورم هيچ وقت گفتگو نمي کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست مي آورم . کيست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهاي فرو ريخته به قصد انتقام بيرون مي آيند انتقام از خراب کننده و نداي از درونم مي گفت برخيز ايران تو را فراخوانده است و برخواستم .


ahura persia (1387/03/13 14:27:19)
دوران خردسالي کورش را هاله اي از افسانه ها در برگرفته است. افسانه هايي که گاه چندان سر به ناسازگاري برآورده اند که تحقيق در راستي و ناراستي جزئيات آنها ناممکن مي نمايد. ليکن خوشبختانه در کليات ، ناهمگوني روايات بدين مقدار نيست. تقريباً تمامي اين افسانه ها تصوير مشابهي از آغاز زندگي کورش ارائه مي دهند ، تصويري که استياگ ( آژي دهاک ) ، پادشاه قوم ماد و نياي مادري او را در مقام نخستين دشمنش قرار داده است


 1  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM