به بخت هاي زندگي ام
آدرس خانه را هم اضافه کن :
همدان
ميدان امام حسين
??متري ولايت
ازسربازي که برگشتم
هرکس کف دستم را مي ديد
نشاني خانه ام را حدس مي زد
ازشما مي پرسم :
اگر تلويزيون را بازکنيد
ببينيد کلاغي خانه اش را گم کرده است
ببينيد اين کلاغ
همان شتري است که درخانه ي همه مي خوابد
- دست بردار پسر
تو بارها
لباس سربازي ات را
زير آبشار گنج نامه شسته اي
شايد آن که خط هاي کف دستت را کشيد
چپ دست بود
تلويزيون را خاموش کن
نه مجريان اش عاشق مي شوند
نه آشپزي شان آش دهن سوزي است
دوش مختصري زيرآبشار گنج نامه
راه مخفي جهان را نشان مي داد
بپاش
پشت سرم مشتي خاک بپاش
وقت اش رسيده است
براي مردن گورم را گم کنم
خالي بستم
به شتري که پشت در خانه همه مي خوابد
بگو
ما سالهاست
ازاين خانه رفته ايم