هيچ چيز بيشتر از اين خوشبختي و شادي من را تباه نمي کند که وقتي خودم را با کسي مقايسه مي کنم. اما چرا اينکار را مي کنم؟ اينکار باعث مي شود ديگر از آنچه هستم و آنچه دارم نتوانم لذت ببرم. هميشه کسي وجود دارد که شغلي بهتر، پول بيشتر، ماشين زيباتر، يا صورت جذاب تري داشته باشد. خيلي ها هم هستند که همه اينها را با هم دارند. شما هم عادت کرده ايد مدام خودتان را با ديگران مقايسه کنيد؟
البته ما هميشه ظاهر کار را مي بينيم. تصورت ما هميشه براساس ظاهر بيروني شکل مي گيرد. اينجور مقايسه فقط باعث ناراحتي ما مي شود.
من خودم تو موقعيت هاي خيلي زيادي اينکار اشتباه را انجام مي دهم. مثلاً در کار با خودم فکر مي کنم که چقدر همکارم باهوش است و غبطه مي خورم که چرا من نمي توانم مثل او باشم؟ گاهي اوقات همکاراني را مي بينم که پول بيشتري در مي آورند و باز همان حسرت و غبطه. اينگونه فکرها فقط احساس ناراحتي، ناامني و افسردگي در من باقي مي گذارند.
راه هاي مختلفي وجود دارد که مقايسه کردن خودمان با ديگران باعث آسيب رساندن به ما مي شوند و اگر ادامه پيدا کنند، آنوقت يک خلاء عميق عاطفي در ما ايجاد مي شود. در زير به بعضي از احساساتي که موقع مقايسه کردن خودم با ديگران به من دست مي داد اشاره مي کنم. ببينيد شايد شما هم درگير چنين احساساتي مي شويد.
1. دزديدن حس شادي. از همان ثانيه اول حس رضايت و خرسندي از من گرفته مي شود. شانس لذت بردن از آنچه که دارم و آنچه که تابه حال به دست آورده ام از من دزديده مي شود. در قلبم حس حسادت رشد مي کند و دوست دارم چيزي را داشته باشم که آن فرد دارد. کم کم مرغ همسايه برايم غاز مي شود. واقعاً احمقانه است که چرا بايد به خودم اجازه بدهم همچنين احساسي در من ايجاد شود و خوشحاليم از بين برود.
2. ايجاد حس بي کفايتي. وقتي خودم را با کساني که موفق تر از من هستند مقايسه مي کنم، همچکدام از تلاش هايم خودم ديگر به چشم نمي آيند. البته واقعيت اين است که من هيچ درک عميقي نسبت به موقعيت آنها ندارم. نمي دانم که چطور به چنين موقعيتي رسيده اند و فکر ميکنم چون باهوش تر و عاقل تر از من بوده اند، موفق تر از من شده اند.
3. ايجاد حس ناامني. مقايسه کردن خودم با اين وضعيت، حس اعتماد به نفس من را خراب مي کند. همه چيز خودم ديگر برايم زير سوال مي رود. نگران اين مي شوم که ديگران چه فکري درمورد من مي کنند. گاهي فکر مي کنم که ديگران از من سوء استفاده مي کنند.
اگر اجازه بدهم اين احساسات نارضايتي، بي کفايتي و ناامني همه من را فرا مي گيرند. گودال عميقي مي شوند که همه انگيزه و لذت من را در خود دفن مي کند. البته، راه هايي براي دوري از اين دام وجود دارد.
طي سالها سعي کرده ام به خودم آموزش دهم که ديگر خودم را با کسي مقايسه نکنم. متوجه شده ام که اين نوع فکر کردن به ضرر من است و بايد از آن دوري کنم. در زير به بعضي از راه هايي اشاره مي کنم که به شما کمک مي کند از دام مقايسه کردن خود با ديگران دور بمانيد.
1. در نطفه خفه اش کنيد.اولين کاري که مي کنم اين است که کنترل افکارم را در دست مي گيرم. وقتي متوجه مي شوم که دارم خودم را با کسي مقايسه مي کنم، بالافاصله از آن دست مي کشم. فکرم را به همه چيزهايي که بايد به خاطرشان قدردان باشم معطوف مي کنم. در ذهنم به خود متذکر مي شوم که خانواده خيلي خوبي دارم، شغل خوبي دارم و زندگيم عالي است. ليستي از همه چيزهايي که بايد برايشان قدردان باشم تهيه کرده ام. اين ليست خيلي خوب به من کمک مي کند تا فکرم را عوض کنم.
2
. همه چيز آنطور که به نظر مي رسد نيست.
به خودم يادآور مي شوم که من فقط دارم به ظاهر زندگي آن فرد نگاه مي کنم. خيلي وقت ها به تجربه فهميده ام که هميشه همه چيز آنطور که در ظاهر به نظر مي رسد نيست. آنهايي که اط نظر مالي خيلي موفق به نظر مي رسند خيلي وقت ها روابط بسيار اسفناکي دارند. آنهايي که آزادي خيلي وسيعي دارند، معمولاً خيلي تنها هستند. خيلي مهم است که از رو جلد يک کتاب درمورد آن قضاوت نکنيم.
3. آنچه که اهميت دارد ظاهر نيست.به خودم يادآور مي شوم که ارزش من به عوامل ظاهري مثل اينکه چقدر پول دارم، چه ماشيني سوار مي شوم، و کجا زندگي مي کنم نيست. افتادن در چنين دام