تعداد بحث های ایجاد شده: 216 امتیاز بحث های ایجاد شده: 332
لمس آب
جاده هاي بي پايان را دوست دارم
دوست دارم باغ هاي بزرگ را
رودخانه هاي خروشان را
من تمام فيلم هايي را
که در آنها
زندانيان موفق به فرار مي شوند
دوست دارم!
دلتنگ رهايي ام
دلتنگ نوشيدن خورشيد
بوسيدن خاک
لمس آب.
درمن يک محکوم به حبس ابد
پير و خميده
با ذره بيني در دست
نقشه هاي فرار را مرور مي کند!
من از اينجا...
اين شهر
شهر قصه هاي مادر بزرگ نيست
که زيبا و آرام باشد
آسمانش را
هرگز آبي نديده ام
من از اينجا خواهم رفت
و فرقي هم نمي کند
که فانوسي داشته باشم يا نه
کسي که مي گريزد
از گم شدن نمي ترسد.
باراني مورب
در نيمروزي آفتابي.
هيچ اتفاقي نيافتاده است
تنها تو رفته اي
اما من
قسم مي خورم که اين باران
باراني معمولي نيست
حتما جايي دور
دريايي را به باد داده اند...
و سرانجام
از قصه هاي شکارچيان چيزي نمي ماند
جز يک مرغابي مرده بر پيشخوان
رنج آور است
اما چيز مهمي نيست
بگذار هرچه دوست دارند
تعريف کنند
خوب يا بد
داستان ها بايد ساخته شوند
اما فراموش نکن
تو بايد مثل انسان زندگي کني
جهان جاي عجيبي ست
اينجا
هرکس شليک مي کند
خودش کشته مي شود.
اسكله
اگر به دريا بنگرم
خاطره قايق بامن مي ماند
اگر به درخت بنگرم
خاطره ابر
بله هي اسكله !
قضيه از اين قرار است.
كودك و سگ
مرد
در حالي كه
از مزرعه شخم خورده مي گذشت
گفت :
كاش بچه اي داشتم
جلوي من راه مي رفت
و سگي كه از پشت سرمان مي آمد
كاش
ميان نيزاران راهي پيدا كرده
به دريا مي رسيديم
اما آه
تا وقتي كه نه بچه اي هست و نه سگي
رسيدن به دريا چه ارزشي دارد؟!
احساس ...
احساس مي كنم
جنگل
به طرف شهرمي آيد
نسيم در جانم مي وزد
مي شود
در رودخانه آسفالت پارو زد و
قايق راند...
همه اين احساس ها را
عشق تو به من بخشيده است.
دريا
بايد
بيشتر به آسمان ها فكر كنم
همين طور به آب ها.
در روياهايم
موجي آبي جلو مي آيد و
بعد به اعماق برمي گردد
بايد اين دريا
شكل بگيرد و
من به آرامش برسم
بايد بيشتر به آبي ها فكر كنم!
اتفاق غمگين
اين شعر
يك زير سيگاري ست
مرا
در آن خاموش كرده اند
به همين خاطر
خاكسترش مايل به خون است
يك نفر
مرا مثل سيگاري
روي لبش گذاشت و
تا انتها كشيد...
كدرلي اولاي
بو شعير بير كول قابيدير
اوندا مني سوندوروبلر
بودور اونون كولو
بير آز قانا چالير
بيري
مني
سيگارت كيمي
دوداغينا آليب
سونومادهك چكدي...