تعداد بحث های ایجاد شده: 216 امتیاز بحث های ایجاد شده: 332
کسي تمام زمين را
به احترام خدايي به آتش افکند
که ما
نمي شناختيمش.
تو رود بودي
من
مزرعه اي که در مسيرش از تو گذشت
در شامگاهي که جنگل پر از خواب پروانه هاي باردار بود.
ذر يا بودي
و من قايقي که تو در آن
به آنهمه روياي دور
که با هم بافتيم
تنهايي شکافتم
در اين خانه تنها
جاي خالي آدمهاو
روزهاو
سالهاپرسه مي زند
شايد خنده هاي تو برگشتند
باران بي امان
پنجه مي کشد
بر گنجشکهاي
بي سرنوشت
همه ي
چنارهاي
دور
پيراهمن اين درد
بلندتر از قامت من بود
مادر هميشه پيراهن هاي بزرگتر را
بلد بود قيچي كند
اما
حالا
هيچ كاري از دستش بر نمي آيد.
پيراهن اين درد بلندتر از قامت من بود
خدا گفت
قد بكش
قد
بكش
ب
شعر دوم
تو را
روزي
جايي
كسي
جوري
در جيب من پيدا ميكند
بي شك
تو پشت پنجره اي
خيره به دسته هاي پروانه هاي مهاجر
چاي مينوشي
درخت ها يك يك
پرنده مي شوند و
پر مي كشند و
تماااااام جنگل از اينجا
كوچ مي كند .
درخت بود
و رستاخيز خاطرات دو برگ
كه هر دو يك پاييز را
از شاخه انداختند
بهار بود
و رستاخيز خاطرات دو درخت.
فقط
جند خيابان از تو دورم
فقط چند خيابان
با اين همه هنوز
هيچ كاري از دست هيچ خدايي بر نمي آيد.
جهان پر از جاده است
جهان پر از جادده
جاده هايي كه هيچ يك مرا از زمين نكندند
جاده هايي كه مرا آورده اند
تا
بازم
گردانند.
در کدام اسفند
آگهي تسليت مرگ من
در کدام روزنامه ي باطله
بغض کدام پنجره را
پاک خواهد کرد؟!