ورود
●••▪·۞ورود ممــنوع ۞·▪••●
maede شيطون
تعداد بحث های ایجاد شده: 15
امتیاز بحث های ایجاد شده: 45
تعداد بازدید:
639
امتیاز بحث:
3
عزرائیل در تاکسی
1391/05/04
دوستی می گفت می خواهم داستان واقعی برایت تعریف کنم و گفت:
مسافرکش بدون مسافر داشته میرفته یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه ، مسافر صندلی جلو میشینه
یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه : آقا منو میشناسی ؟
راننده میگه : نه
در این زمان راننده برای یک مسافر خانم که دست تکان میده نگه میداره
خانومه عقب میشینه
مسافر مرد از راننده دوباره میپرسه منو میشناسی ؟
راننده میگه : نه. شما ؟
مسافر مرد میگه : من عزرائیلم
راننده میگه : برو بابا هالو گیر آوردی ؟
یهو خانومه از عقب به راننده میگه : ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین ؟!!!
راننده تا اینو میشنوه شوکه میشه ترمز میزنه و از ترس فرار میکنه .
بعدزنه و مرده با هم ماشینو میدزدن…
.
. بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خودنیستی بهمراه دارند .
نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
estekan nalbaki
(1391/07/23 18:53:12)
heh
علـــــــــــــــــــــــــــي. کوچولو
(1391/05/05 17:29:45)
خودت توجه کنی خوبه اخه تو چیکار داری داری نگاه می کنی شاید نخواد ببینه ...
A ... OK
(1391/05/05 14:59:41)
maede شيطون
(1391/05/05 13:0:37)
من داشتم از زاویه خودش میدیدم که به چی زل زده....تو نمیخواد نظر بدی که من به چی فک میکنم همینم مونده بود
علـــــــــــــــــــــــــــي. کوچولو
(1391/05/05 4:15:1)
توجه بکنی خوبه امیر داره به عشقش فکر می کنه ببین چجوری پلک می زنه تو هم داری همین کارو می کنی ....
maede شيطون
(1391/05/05 1:22:25)
هستی از این زاویه نیگاه کن ببین چیزی دستگیرت میشه؟؟؟
من هرچی نیگاه میکنم متوجه چیزی نمیشم
به نظرت کجا رو نیگا میکنه
... هســـتــــــــي ... UnIqUe
(1391/05/05 1:10:52)
دوبـــآره اینا اومدن 30نــمـــا
maede شيطون
(1391/05/05 1:4:49)
A ... OK
(1391/05/05 0:51:9)
کوروش هخامنش
(1391/05/04 19:5:40)
من بودم یکی یه کشیده نثارشون میکردم
1
2
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com |
TCOM